عزیز مصرعزیز مصر به مرد درجه دوم دولت مصر که خزانهدار ،جانشین و فرمانده سپاه بوده گفته می شد. ۱ - مفهوم شناسی عزیز مصرعزیز در لغت به کسی گویند که در اثر نیرومندی، امرش غالب و جاری است و مقهور نمیشود و در اصطلاح به نخست وزیر یا بزرگِ وزیران و یا صدر اعظم پادشاه مصر، عزیز گفته میشد. [۲]
خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، ۱۳۷۷، چاپ اول، ج۲، ص ۱۴۵۵.
۲ - عزیز مصر در زمان حضرت یوسفعزیز مصر، در زمان حضرت یوسف شخصی بوده به نام فوطیفار بن رویحب که در عهد فرعون زمان، ریان بن ولید، رئیس وزیران بوده است، (ریان بعد از آنکه به یوسف ایمان میآورد، از دنیا میرود، بعد از او قابوس به حکومت میرسد که او به یوسف ایمان نمیآورد). عزیز مردی ادیب، عاقل، مدیر و دوستار آبادانی بود که به باهوشی، عدالت و شجاعت نیز معروف بوده است. [۳]
شبستری، عبدالحسین، اعلام قرآن، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۹، چاپ اول، ص ۶۴۶.
وی در حقیقت مرد درجه دوم دولت مصر به شمار میرفت و خزانهدار پادشاه، جانشین و فرمانده سپاه او بود و هر کسی که این پستهای حساس را به عهده میگرفت به او لقب بلند آوازه عزیز میدادند. وقتی یوسف با تعبیر خواب پادشاه، خزانه دار مصر گردید به او نیز لقب عزیز داده شد، [۴]
طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران، فراهانی ۱۳۷۹، ج ۶، ص ۶۶۶.
چنانکه در قرآن برادران یوسف ، او را عزیز نامیدهاند.
«قَالُوا یَا اَیََّهَا العَزیزُ اِنََّ لَهُ اَباً شَیخاً کَبیراً » «گفتند ای عزیز او پدر پیری دارد » ۳ - عزیز مصر در قرآندر قرآن دو بار نام عزیز مصر به صورت «امرات العزیز» آمده که البته نام اصلی او و نام همسرش صریحاً ذکر نشده است، در حکایت حضرت یوسف درباره عزیز، چند بار سخن به میان آمده که داستان از فروخته شدن حضرت یوسف آغاز میشود و نخستین بار از عزیز مصر با عبارت؛ «الذی اشتراه من مصر» یاد شده است، یعنی کسی که او را یوسف از مصر خرید و به همسرش گفت: «اَکرِمی مَثوَاهُ عَسَی اَن یَنفَعَنَا اَو نَتَََّخِذَهُ وَلدَاً » «مقام وی را گرامیدار، شاید برای ما سودمند شد و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم » گویا آنها فرزندی نداشتند و از این جملات برمیآید که او در وجود یوسف وقار و مکانتی احساس کرده و عظمت او را از راه زیرکی دریافته بود، همین احساس، او را به طمع انداخت، به اضافه اینکه حسن و جمال عجیبی در یوسف دیده میشد. [۱۰]
فعال عراقینژاد، حسین، داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، تهران، سبحان، ۱۳۷۸،چاپ اول، ج ۲، ص ۵۲.
۴ - مکر همسر عزیز مصرادامه داستان عزیز مربوط به قضیه زلیخا میشود، زمانی که وارد اتاق شده و منظره رسوایی همسر خویش را میبیند، و بیگناهی یوسف بر او آشکار میشود، مکر زنان را بزرگ میشمارد و از همسرش میخواهد تا از گناهش استغفار کند: «فَلَمَّا رَأَی قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیدِکُنَّ إِنَّ کَیدَکُنَّ عَظِیمٌ» «هنگامی که عزیز مصر دید پیراهن او از پشت پاره شده گفت: این از مکر و حیله شما زنان است که مکر و حیله شما زنان عظیم است» او بدان دلیل نیرنگ زنان را به بزرگی وصف نمود که آن زن وقتی عزیز را در آستانهی در کاخ دید، بیآنکه به کمترین ترس یا حیرتی دچار شود، بیدرنگ، گناه خویش را به گردن یوسف انداخت و یا اینکه نیرنگ زنان بیشتر از حیله مردان مؤثر است. در ادامه، عزیز از یوسف میخواهد از این رسوایی درگذرد و راز همسرش را فاش نکند، به باور برخی، شوهر زلیخا مرد غیرتمندی نبوده است و خدا به خاطر لطف به یوسف غیرت را از او برداشت تا یوسف گرفتار خشونت و شرارت او نشود به همین جهت در این لحظه حساس به همین بسنده میکند که یوسف لب فرو بندد. [۱۲]
مجمعالبیان، ص ۶۹۱.
[۱۳]
مجمعالبیان، ص ۶۹۲.
زلیخا در مهمانی زنان مصر، راز خود را آشکار میکند و سرانجام میگوید اگر به خواستهام تن در ندهد زندانی خواهد شد و اینگونه میشود که بنابر دعای حضرت یوسف، این پیامبر صدیق را در زندان میافکنند. درست است که درباره فراست عزیز مصر سخنها گفتهاند اما این زیرکی، بیمهری او را در به زندان افکندن یوسف، هرگز توجیه نمیکند. [۱۴]
دانش نامه قرآن، ص ۴۵۶.
۵ - پانویس
۶ - منبعسایت پژوهه. |